سفارش تبلیغ
صبا ویژن

































عطر حضور

به نام اون که ته رفاقته...

سلام... دانشگاه ما امروز یک ساله شد! هرچند روی دیوار دانشکده های سابقه دارمون نوشتن 1371 ولی من مطمئنم که دانشگاه سمنان ، همین امروز 5مهر91 تازه یک ساله شد! انگار همین دیروز بود که برای اومدنش جشن گرفته بودیم... الهی ابجی فداش بشه که سر نداشت... درست عین فرمانده ش....  دلم شکست  دوربین همرام نبود وگرنه حتما یه عکس میذاشتم که شمام ببینید این برادر رشید ما رو که پارسال یه همچین روزی چشممونو روشن کرد! 

تولد امام رضای عزیزم دوست داشتنرو به همه ی عالم و ادم ، به تمام ذرات عوالم وجود تبریک میگم... خدا میدونه که هر چی بیشتر لطف کنن بهت و بری ... زود به زود هم دلت تنگ میشه...گریه‌آور دلم خیلی تنگ حرم باصفای اقاست ، خوش به سعادت اونایی که این روزا مشهدن و نزدیک اقا... ولی از همین دور ارزو میکنم که اقا برای همه مون دعای عاقبت به خیری کنه ... عاقبت به (...) ، بماند!

اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم+ یاعلی مدد 

مشق شب : "دانشگاه" را تعریف کنید و از انواع "دانش جو" و "دانشجو" هرچندتا سراغ دارید مثال بزنید !.



نوشته شده در چهارشنبه 91 مهر 5ساعت ساعت 10:14 عصر توسط مهم نیست کی هستی و از کجایی؟| نظر
طبقه بندی: ولایت شهید سیاست دعا امام رضا بازی عاقبت

بسم الله الرحمن الرحیم . یا فاطمه الزهرا.... یا فاطمه الزهرا... یا فاطمه الزهرا

تقریبا رمز تمام عملیات های بدون شکست بچه های جنگ ، نام مادرشان بود.... و الحق ، عجب برکتی دارد این نام... این نام مصون از اتش!

******

سلام به همه. امروز که داشتم می اومدم دانشگاه توی راه طبق یه عادت قدیمی با خودم حرف میزدم... یه جور مناجات اول صبحی به زبون مادری!! پوزخندگاهی مجبورم دوروبرمو چک کنم که مبادا کسی صدامو بشنوه و فکر کنه ...! لپ تاپ سنگینی میکرد ، به خدا گفتم : فکر میکنم قمقمه و کلاش و یه کمربند نارنجک همرامه! به خدا گفتم : نذار یادم بره ما هنوز در حال جنگیم... بوی خاک میاد حسابی... هنوزم داریم برای "آزادی" میجنگیم... برای رهاکردن اون ازادی که امروز سر نیزه ها بردن... بهش گفتم : کمکم کن! بهش گفتم : .............. . بماند!

اللهم صل علی محمد و ال محمد (بلند بفرستی ها! با عجل فرجهم :) - یا علی )



نوشته شده در یکشنبه 91 مهر 2ساعت ساعت 9:19 صبح توسط مهم نیست کی هستی و از کجایی؟| نظر
طبقه بندی: عشق ولایت جبهه مبارزه دفاع ازادی

سلام ، سلام! فکر کنم باید یه وب نامه ی بلند بنویسم با عنوان " سال های دور از وبلاگ!!" خیلی خنده‌دار

ادم واقعا دلتنگ میشه... واسه ی همه ی چیزایی که جزئی از خاطراتشن! یه مدت که نبودم ... بعدشم هر چی به مغزم فشاراوردم دیدم حرفی برای گفتن ندارم... یعنی دارما ... ولی جاش اینجا نبود! خب بیجا و بی موقع حرف زدن هم تلف کردن کلامه... این روزا یاد یه روایتی از امام رضای عزیزم -علیه السلام- می افتم که مضمونش این بود : امام برای نعمت های بزرگی که خدا بهشون میداد نگران میشن بیش از خوشحال شدن و در بیان این حالشون میگفتن : نگران اینم که ایا از پس شکرش بر میام یا ن؟! . بعد از خوندن این روایت خیلی چیزا برام عوض شد ... همش به خودم یاداوری میکنم : ما از خدا طلبکار نیستیما ... ! تازه خودش اینقدر حواسش بهت هست که گاهی که فکر میکنی واقعا شرمنده میشی... وااااایگریه‌آور

پی نوشت: دلم برای شکلک های پارسی بلاگ تنگ شده بود! معلومه ، ن؟!!

صلوات فراموش نشه با عجل فرجهم+ یاعلی مدد



نوشته شده در سه شنبه 91 شهریور 21ساعت ساعت 8:34 صبح توسط مهم نیست کی هستی و از کجایی؟| نظر
طبقه بندی: عشق ولایت دلتنگی امام رضا بازگشت وبلاگ

بسم رب المهدی

نگاه اول : سلام آقا... دلم گرفته از این همه تکرار... روزهای بودنمون ، روزهای مرداب شدنمون توی این سیاره رنج داره بیشتر و بیشتر میشه اما هنوز بهانه ای برای جاری شدن نداریم! تویی اون بهانه ی قشنگ که جاش توی دلمون خالیه! آقاجون... بازی ساعت ها و روزها و فصل ها هم دیگه نمیتونه سرگرممون کنه... دل این ادمیزاده ی غافل؛ میخواد که دیگه اسیر بودن و خواستن نباشه... بی دعای شما نمیشه اقاجون...

 

نگاه دوم: یاد شب نیمه شعبان پارسال افتادم (چه راحت میگم پارسال! وااااایانگار دارم از همین دیروز، اصلا از همین چندساعت پیش حرف میزنم!!) توی رواق دارالحجه حرم مولا... یادش به خیر... اونجا که هستی یادت می افته که روی همین زمین خاکی هم خدا چندتا قطعه از بهشتو برامون گذاشته که غریبی نکنیم...  یا مولای ... یا علی بن موسی الرضا...

نگاه سوم : امروز بعد عمری(!) دست محسنو دوست داشتنگرفتم و دوتایی باهم رفتیم مسجد المهدی... چقدر دلم تنگ شده بود واسه گنبدش که منو یاد گنبد جمکران میندازه... محسنم آقایی کردپوزخند و پا به پای امام جماعت نماز خوند ... البته گاه گاهی زیر چشمی به عمه شم نیگا میکرد! بچه س دیگه!!

عکس نوشت: بدون شرح!!

×××××××××××××××××

بعدنوشت: استاد در این مواقع میفرماید: ز سرو قد دلجویت مکن محروم چشمم را/ بدین سرچشمه اش بنشان که خوش آبی روان دارد/

دعا برای فرج مولا فراموش نشه + صلواتشم با عجل فرجهم برفست!

یاعلی مدد



نوشته شده در پنج شنبه 91 تیر 15ساعت ساعت 3:53 عصر توسط مهم نیست کی هستی و از کجایی؟| نظر
طبقه بندی: مولا ولایت مهدی امام رضا نیمه شعبان مشهد

بسم رب المهدی

سلام به همه. این روزای خوب رو تبریک میگم... یه چیزی توی دلم مونده... مطمئنم خیلی ها این حس رو تجربه کردین... حس چندگانگی که معمولا در سنین جوانی برای جوان های ایرانی(!) رخ میده!! اثر دیدن چیزهاییه که با هم تناسب ندارن ... چیزایی که میگن هست و نیست ، ایضا چیزایی که میگن نیست و هست!!! خیللی مرد(جوون مرد منظورمه ها !) می خواد  که ادم این چیزا رو ببینه و محکم بمونه! خدا.......................... فقط یه ارزو میکنم ... خدا عاقبت نسل ماها و بعد از ماها رو انشااله به خیر کنه!

برای هر کی میخواید دعا کنید حتما دعای عاقبت بخیری توش باشه.... دنیا جای عجیبه! دادنش به مومن هم دلیل داشته! شاید میدنش به مومن که حسابی بادش کنه و بزرگش کنه و بعد بزنه بشکوندش!!! پا بذاره روش و برسه به آخرت.... شاید!

دل نوشت: می فرماید:‌آن می که در سبو دل صوفی به عشوه برد/ کی در قدح کرشمه کند،‌ساقیا بگو!/ (التماس دعای فرج..... )

اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم+ یاعلی مدد



نوشته شده در شنبه 91 تیر 3ساعت ساعت 11:45 عصر توسط مهم نیست کی هستی و از کجایی؟| نظر بدهید
طبقه بندی: عشق ولایت سیاست امام نقاب

بسم رب المهدی

علی ... آه ... چاه... سکوت... فریاد... فناء...وصال

علی ... واژه ... بغض.... استخوان ... گلو.... 20+5

علی ... تنها ... آیه.... زمان.... صبر.... سحر

علی... عشق... علی ... عقل

دل نوشت: سلام! گفتم : "...!" می فهمی ؟!

روزنوشت: أین الرجبیون...؟! از امشب میتونیم یا من أرجوه ... بخونیم و کیف کنیم... البت به شرط حیات و معرفت ان شااله!

پی نوشت:

 

صلوات با عجل فرجهم که فراموش نمیشه... یاعلی مدد



نوشته شده در سه شنبه 91 خرداد 2ساعت ساعت 7:42 عصر توسط مهم نیست کی هستی و از کجایی؟| نظر
طبقه بندی: عشق صبر ولایت روزه سحر علی رجب عقل

http://www.shindokht.com/blog/photos/sh0109.jpg

سلام به همه

دوست دارم فکر کنم فتوشاپه ... دوست دارم فکر کنم همه ی اینا مسیحی یا یهودی ان.. لااقل مسلمون نیستن!! دوست دارم فکر کنم آیه ی حدود حجاب عینا توی قران نیومده .... دوست دارم فکر کنم اینا جاهل ان و به خاطر ندونستن و نرسیدن پیام دین بهشون این رفتارو میکنن ... دوست دارم آبجی هام اینطوری نباشن ... اما....

حالا الان که میگن خب هوا گرمه و لباس زیاد نمیشه پوشید به خصوص توی شهری مثل شهر ما... ولی در عجبم از بعضی از هم جنسای خودم که زمستون هم... ای بابا! شاید این موضوع تکرارش مسخره بیاد به نظر بعضی از دوستان ... شاید بگن که اصلا این یه موضوع شخصیه ، حرفی که خیلی از آبجی هام میزنن ... اما ... گاهی این شهر رو ... گاهی این آدم ها رو ... گاهی این خیابون ها رو نمیشناسم! گاهی میخوام بگم خب شاید درگیر سنت استدراج شدن و به خاطر اصرار به گناهه که الان به اینجا رسیدن اما چند نفر ممکنه این طوری بشن ؟ تازه خدای به این مهربونی ... که هر لحظه دنبال بهونه میگرده که یه جوری ثواب جور کنه واسه بنده هاش ... مگه میشه؟؟

پی نوشت: "تذکر " بهترین هدیه است... تولد دوستامون ، حتی ولنتاین ، عید نوروز ، هر مناسبتی که پتانسیلشو داره ... به جای هر هدیه ی پر خرج دیگه ای ، میتونیم یه کتاب خوب ، یه دوست خوب ، یه آدم خوب ، یه رفتار خوب رو به دوستانمون پیشنهاد کنیم...

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلک اعدائهم

یاعلی و التماس دعا



نوشته شده در جمعه 91 اردیبهشت 15ساعت ساعت 7:56 صبح توسط مهم نیست کی هستی و از کجایی؟| نظر بدهید
طبقه بندی: عشق ولایت امام خامنه ای اخلاق تذکر امر به معروف نهی از منکر گشت

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin